غزل مناجاتی با خداوند کریم
با نـفـس خود در آیـنـه تا روبـرو شدم دیـدم اسـیــر دسـت هـزار آرزو شـدم شیطان مرا همیشه به سمت گناه خواند از روی جهل راهی آن سمت و سو شدم پـرداخـتم به ظاهـر و از اصل غـافـلم مانند باغی از گـل بیرنگ و بو شدم ایکاش اشک بودم و جاری به گونهای حالا که مثل بغـض بدی در گـلو شدم حرص گناه شعـله کشیده است در دلم از این قـرار بـوده اگـر تـنـدخـو شـدم روراست با خـدای خـودم هم نبـودهام امروز اگر که شهره به نام »دورو« شدم دست مرا همیشه گرفـته ست رحمتش هر جا که تا کمر به گِل غم فـرو شدم »تا کی تو مغفرت کنی و من گنه کنم؟ در آتـشـم بـسـوز کـه بـیآبــرو شـدم« شـرمــنـدۀ امــام زمـانـم کـه بـا گـنــاه یـک عـمـر بـاعـث نـگــرانی او شـدم اما دلم خوش است که با این همه خطا امــیــدوار آیــۀ «لا تـقــنـطـوا» شـدم یا رب مرا ببخش به حق کسی که گفت: من بـاعـث بـریـدن دسـت عـمـو شـدم |